سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سه شنبه 89 شهریور 9 , ساعت 1:44 عصر

دارم دیوونه میشم...
ایندفعه از دست تو دلگیر نیستم...فقط دلم می خواد بفهمم چرا خدا داره باهام اینجوری می کنه؟
شبش می گم از یه راهی که فکرشو نمی کنم شاد شم .. فرداش اینجوری می شه...

نمی خوام هیچ قضاوتی بکنم..هیچی.
من باورت کردم. اونوقتی که گفتی همه چیو فروختی. اونوقت که گفتی اندی سال دیگه . اونوقت که گفتی..................
و حالا نمی خوام
نمی خوام خط بکشم روی همه باورهام.
می فهمی؟

ولی خودمونیماااااااااا...هرچی نداشت این قضیه اقلش باعث شد من یه غکس دیگه ازت داشته باشم :)

 وبلاگمو بستم / نمی دونم چرا زورم به اون رسید! / شایدم برم باز کنم / نمی دونم.........

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ