نه!
یادم نرفته..
در شرایطی که تا چند ماه دیگه خودم باید منتظر یک تولد باشم...
اما بازم اومدم که بگم هنوزم با بهترین آرزوها
تولدت مباررررررررک
***************************
اگر پسر باشه هم اسم تو خواهد بود...فقط بهش یاد میدم اگر کسی رو دوست داشت تا اخر پاش وایسه...بهش دروغ نگه و بجاش تصمیم نگیره...
و اگرم دختر باشه بهش میگم برای دوست داشتنت حد و مرزی قایل شو...تا وقتی که بهش نرسیدی...
همین!
هیچی!
فقط میخواستم بگم
بدون که میدونم امروز و امشب رو یادت بود و به هرررررررر دلیلی خودتو زدی به اون راه که نیای چیزی بگی....
اونجا رو نمیدونم...اما اینجا همچنان یه قلب کوچیک هست که فقط بخاطره تو میتپه....
اونجاهم تپش قلبش حتمآ هست اما بخاطره من بودنش رو نمیدونم!!!!
طبق معمول ، اول ِ هر سال که تقویم میاد دستم ، میرم سراغ روز تولدت...
و این بار می بینم همزمان شده با اربعین...
با خودم کلنجار می رم که چجوری باید تبریک گفت ، آخه یادمه اون ولنتاین که همزمان با شهادت امام رضا بود به جای تبریک سه نقطه گذاشتی...به احترام این روز...
حالا منم به احترام این روز (اربعین) تبریک نمیگم..اما برات آرزوی سلامتی و خوشبختی می کنم ، هرجا هستی و با هرکی!
تعجب نکن که حتی با شرایط جدیدم بازم اینجام و بازم دارم از این روز میگم... هرچه کردم نشـــــــــــد که ازش بگذرم!
تو هیچ وقت برای من تموم نمیشی...اینو بفهم!
مواظب خودت باش
وقتی هنوزم مثه احمقا میام اینجا و مثه احمق ترها (!!!) اشک همه صورتمو می پوشونه....
به مامان میگم یه زمانی با کلی خواهش ازم خواست حلالش کنم...
الآن عکسی می بینم و میگم الحمدلله خوبه حالش!...ولیییییییییییییییییییییییییییییی...شاید زمانی گفتم حلالش میکنم ، اما حالا دیگه محاله...
و مامان بهم می گن تو خودت باید خودتو حلال کنی!
آره راست میگن!
دلم میخواد همه ی بد و بیراه های عالم رو نثارت..............نه نثار خودم بکنم و سادگیم!
دیدار به قیامت!
همون وقتی که حساب کتاب ها و حق الناس ها رو بهش میرسن.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ