سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پنج شنبه 95 اردیبهشت 23 , ساعت 3:21 صبح

هفته ی پیش...

همین ساعات...

16 اردیبهشت...

عید مبعث...

"محمد" من آمد...                                                                                       

 

 


یکشنبه 95 اردیبهشت 12 , ساعت 5:52 عصر

فقط کاش همه چی یه جور دیگه بود...

کاش همه چی همونجوری که 7-8 سال پیش فکر میکردم بود...

کاش جا نمیزدی....کاش حالا نمیگفتی "پایم خسته بود..."

کاش.........

هنوزم پشیمون نشدی از کاری که کردی؟ از تصمیمی که جای من گرفتی؟

ببین چجوری هم این چندساله من رو خراب کردی و هم از خودتو...                          

چندسالی که میشد به بهترین شکل بگذره...

 

پ.ن: هنوز به دنیا نیومده...

باورت نشه..چون خودمم نشده! 

 

 


چهارشنبه 95 فروردین 25 , ساعت 5:30 عصر

اگر راجع به پست قبل کامنت نذاری، عکس پسرمو نمیذارم ببینی

گفته باشم مشکوکم


یکشنبه 94 بهمن 25 , ساعت 5:51 عصر

بازم طبق معمول وقتی خواستم خبری از خودت بهم بدی،غیب شدی!

اشکالی نداره...

اومدم بپرسم هنوزم جایی قلبی هست که فقط بخاطر من بتپه؟...هنوزم ولنتاینی جایی هست؟؟؟

بااینکه الان قلب پسر کوچولوم داره توی وجود من میزنه و به جرآت می تونم بگم قلب منم برای اون می تپه اما بازم شاید همین که امروز همچناااااااااااان اون شب و این جمله برام نو میشه ، نشونه اینه که ....

 

نمیدونم!

بیخیال

تو خوبی؟


دوشنبه 94 آذر 23 , ساعت 6:49 عصر
یکشنبه 94 آذر 22 , ساعت 7:24 عصر

نه!
یادم نرفته..
در شرایطی که تا چند ماه دیگه خودم باید منتظر یک تولد باشم...

اما بازم اومدم که بگم هنوزم با بهترین آرزوها

تولدت مباررررررررک

***************************

اگر پسر باشه هم اسم تو خواهد بود...فقط بهش یاد میدم اگر کسی رو دوست داشت تا اخر پاش وایسه...بهش دروغ نگه و بجاش تصمیم نگیره...
و اگرم دختر باشه بهش میگم برای دوست داشتنت حد و مرزی قایل شو...تا وقتی که بهش نرسیدی...

 

همین!

 


شنبه 94 تیر 6 , ساعت 1:27 صبح

هیچی!

فقط میخواستم بگم

بدون که میدونم امروز و امشب رو یادت بود و به هرررررررر دلیلی خودتو زدی به اون راه که نیای چیزی بگی....


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ